تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دمی با من باش و آدرس parmis1215.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
در سکوت شب می آید صدایی
می آید صدای گیتار از دور دستهایی
می نوازد پیر مرد از غم جوانی
می زند بر سیم گیتار زخم نهانی
نقش بسته بر دستانش سیم گیتار
که نشان می دهد از درد بسیار
دیگر نت هایش نمی خواند باهم
دیگر نمی دهد از خود صدای بم
سیم های بریده گیتارش
اشکهای جمع شده چشمانش
سخنان سنگ شده در گلویش
آرزوهای مرده در درونش
دستهای پینه بسته و خسته
گیتار پوسیده و شکسته
لباسهای ژولیده و کهنه
کفش های پاره و دریده
پاهای ناتوان خسته از رفتنش
همه نشان دارد از شب سردش
همه نشان دارد از شبی آرام
همه نشان دارد از تنهایی ناتمام
و پیرمرد مانده تنها با گیتارش
و می شکند گیتار سکوت شب تارش
شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره
تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــتش ور نمیداره
خـــدا میبـــینه حالــت رو .. خدا میـــدونه حسـت رو
از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــیگیره دسِت رو
خدا میــــدونه تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری
خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده
نذار پلکهــا تــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقـــــــــط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
مهرورزان زمانهای کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در انجا که «تو»یی
برنیاید دگر آواز از «من»!
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به باد
هرچه میل دل و دوست،
بپذیریم به جان
هرچه جز میل دل اوست
بسپاریم به باد!
آه باز این دل سرگشته ی من
یاد آن قصه ی شیرین افتاد:
آزمون بود و تمنای دو عشق بیستون بود و تمنای دو دوست
در زمانی که چو کبک
تیشه میزد«فرهاد»! خنده میزد«شیرین»
نه توان گفت به جانبازی فرهاد
«افسوس»
نه توان کرد ز بیداری شیرین
«فریاد»
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است !
کار فرهاد برآوردن میل دل دوست .
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است.
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین بی نهایت زیباست؟
آن که آموخت به ما درس محبت میخواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابت بودت هر نفسی
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد!!!
آهی کشید غم زده پیری سیپد موی،
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لا به لای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه؛
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود
یک تار مو سپید؛
در هم شکست چهره محنت کشیده اش،
دستی به موی خویش فرو برد و گفت : ”وای!“
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های؛
دریای خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج، ناله جانسوز خویش را
از دور می شنید.
طوفان فرونشست…ولی دیدگان پیر،
می رفت باز در دل دریا به جست و جو…
در آب های تیره اعماق، خفته بود:
یک مشت آرزو!
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است ...
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
دیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده ی غم بود زغم های جهان گشت فراموش
دارم برات شعر می خونم شاید به یادم بمونی
فقط یه چیز ازت می خوام همیشه عاشق بمونی
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 184063
تعداد مطالب : 261
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1
دانلود آهنگ