در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده

در گذر از جاده ی زندگی آموختم...
خیلی چیزا رو نمیشه به زور از خدا خواست
اگه چیزی یا کسی قسمتت باشه بهش میرسی نه اینکه به زور و التماس از خدا بخوای و وقتی چند سال از زندگیتو از دست دادی تازه بفهمی اشتباه کردی
اینو فهمیدم که وقتی ناامید و شکست خورده شدی فقط خود خدا میتونه کمکت کنه و وقتی از ته دلت ازش خواستی دوباره میذارت تو راهی که باید از اول میرفتی
فهمیدم که شاید دیر شده باشه اما باید امیدوار بود
فهمیدم که باید قدر خونوادمو بدونمو دوسشون داشته باشم
و فهمیدم که:
گاهی باید از دلواپسی , نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد
شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح در آن است...

در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
آموختم که همیشه و در هر شرایطی میشه لبخند زد،حتی تلخ
آموختم که آدما همیشه اون چیزی نیستن که نشون میدن
آموختم که آیینه ی هر کس باشم
آموختم که فرق نمیکنه چه جور خــــــــــــدا رو صدا کنم،مهم اینه که اون حرف منو میفهمه و واسم یه دوست خوبه
آموختم که امن ترین مکان آغوش گرم خونوادمه
آموختم که ارزش هرکس به مقام و منزلتـش نیس،به شخصیت و درک و فهم شه

در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده

 

در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
که بی دریغ بخندم
که بی حساب ببوسم
همیشه راست بگویم
که رخت نو بپوشم
به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بجوشم

 

در گذر از جاده ی زندگی آموختم....
که زندگی طولانی ترین داستان دنیاست که نمیشه زودتر صفحه آخرش رو خوند و برای دونستن آخر داستان باید تمام عمر و هستیت رو صرف خوندنش کنی
كه خدا عشقه و عشق تنها خداست وقتي نا اميد ميشم ، خدا با تمام بزرگیش عاشقانه انتظار ميكشه تا دوباره به رحمتش اميدوارشم
اگه تا الان به انچه می خواستم نرسيدم،خدا برام بهترش رو درنظر گرفته.
و اینکه آموختم كه زندگي سخته ولي من از اون سخت ترم....

در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده

در گذر از جاده زندگی آموختم....
اگر از پايان گرفتن غم هايت نا اميد شده اي ،
به خاطر بياور زيباترين صبحي که تا به حال تجربه کرده اي
مديون صبرت در برابر سياهترين شبي هستي که
هيچ دليلي براي تمام شدن نمي ديدی …

 

و در گذر از جاده ی زندگی اموختم....
ایمان را نمی شود لابلای واجبات و مستحبات اموخت
ایمان اموختنی نیست
روزی میرسد در اعماق قلبت به تمام گذشته ات به تمام اندوخته هایت شک میکنی
و تازه مینشینی برای تمام سوالهای که تازه جوانه زده اند جواب پیدا کنی و
انوقت است که معنی ایمان را میچشی ایمان به افرینش خالقت دنیایت خودت هویتت و ...
و انوقت که توانستی خلق کنی یعنی ایمان اورده ای...



تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 19:52 | نويسنده : پری |

مطالب آموزنده, تولد پروانه

آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن
پرنده در قفس .... زیبا نمی خواند
گرچه برایت تمام لحظه ها را نغمه خوانی کند
..بگذار برود
تمام افق ها را بگردد و آواز سر دهد .صبور باش و رهایش کن
گفته اند : اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگر نباشد
یادت باشد قفس ،آفریننده ی عشق نیست

 

 

 

 

مطالب آموزنده, تولد پروانه

 

گمان نبر که دانه های رنگارنگ دل ، طبیعت آزاد این پرنده ی زیبا را اسیر تو می کند

می دانم...می دانم...که رها کردنش رنج می آفریند
زیرا چه بسیار رهایی ها که به دلتنگی ها و گاه فراموشی ها می انجامد
اما ماندن بی آنکه صادقانه دل سپردنی باشد رنجیست دردناکتر
و در آن زمان که با کمترین خطایی روزنه ای در دل قفس باز شود میگریزد
آن هنگام را چه توانی کرد؟

 

مطالب آموزنده, تولد پروانه

..تو می مانی و این همه روزهایی که رنج برده ای اهلی شدنش را
رهایش کن ...دوست داشتن را رهایی است که زیبا می کند
پرنده ای که به تمام باغ ها سر می زند
به تمام گل ها عشق می ورزد و
تمام سر شاخه های درختان تنها را.... لحظه ای میهمان می شود
و از تمام چشمه سارها می نوشد

و حتی می گذارد
شیطنت کودکان، بال او را زخمی کند
ایا نگه داشتنش در قفس تو را شاد میکند؟

مطالب آموزنده, تولد پروانه

ولی
اگر به سویت بازگشت بدان همیشه با تو می ماند
و اگر رفت و دل به باغی دیگر سپرد ....به گلی دیگر
و شاید قفسی دیگر .
پس از آن تو نیست ...بگذار رها باشد
..دوستش بدار
اما گمان نبر که با اسارت ، دلی از آن تو می شود
بگذار مهر ورزیدن تو سیرابش کند
اما نگذار قلبت را گِل آلود کند
عشقی بورز که تو را زلال تر و زیباتر می کنند.

 

مطالب آموزنده, تولد پروانه

 

 

چه کسی گفت که عشق یعنی مالک شدن ؟
عشق یعنی درون قلب دیگری عظمت و جانی دوباره یافتن
وسعت عشق به اندازه ی دل آدمی است
و همیشه عاشق والاتر از معشوق
از عشق زنجیری نساز که وجودی را به اسارت کشد
که ظالم ترینی
نه عاشق ترین
اگر هوای تو دارد باز خواهد گشت
سینه سرخی خواهد شد با ارمغانی از ترانه ها و نغمه های زیبا
که تا همیشه برایت خواهد خواند
بی آنکه هراس از دست دادنی
او را در قفس افکند
...و شاید ققنوسی شود که حتی اگر به آتشش افکنی با جانی دوباره
عاشق ترین باشد.

مطالب آموزنده, تولد پروانه

 

ماه باید مجال خودنمایی بیابد تا عظمت خورشید از نگاهی پنهان نماند
دوست داشتن اتفاقی ساده و زیباست ...مثل تولد یک پروانه...

منبع:kocholo.org



تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 19:27 | نويسنده : پری |

 

سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.

سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.

هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.

موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.

سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.

سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.

سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.

سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.

بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.

سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.

سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.

بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.

سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.

آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.

ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.

آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.

وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.

سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.

سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.

سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.

خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.

زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده، سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.

سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.

غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.

آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.

در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.

بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.

آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.

تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.

تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.

کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.

سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.

بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.

در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند، ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.

سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.

سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.

دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.

تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.

قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.

همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.

آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.

سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست... مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش. که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشد.

سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره ...

سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.



تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 18:58 | نويسنده : پری |

دلم میخواست

یکی رو داشتم

بعضی وقتا که مردم خستم میکنن

میومد کنارمو

دستاشو می گذاشت دوطرف صورتم

زل میزد تو چشام

میگفت ؛ بیبین ..

♥تو من و داری♥



تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 18:50 | نويسنده : parmis |



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 16:12 | نويسنده : parmis |



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 16:5 | نويسنده : parmis |



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 16:4 | نويسنده : parmis |



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 16:0 | نويسنده : parmis |

 

همیشه به چشم خودیا حقیر و کوچیکی

حسابت نمی کنن

هر چقدر دور بشی عزیز میشی

اما وقتی کنارشون هستی انگاری که غده ای

بغضی تو گلو

میخوای خفه شون کنی

نمیخوانت

کاری که میکنی وظیفته بی هیچ کم و کاست

کمترین توقع نباید داشته باشی

نباید گریه کنی

نباید گله کنی

هیس یه وقت داد نزنیا

آبروشون میره

هر وقت اونا خواستن بخواب

هر وقت خواستن بیدار شو

هر وقت خواستن غذا بخور

حتی حق نداری یه وقت بگی اشتها ندارم

خفه شو

بمیر

تا هم خودت راحت بشی

هم اونا

...



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 15:15 | نويسنده : parmis |