سرد بودن و بی تفاوتی های امروزم...

نتیجه بی پاسخ موندن احساساتم در مقابل بی تفاوتی دیروز توست

از من دلگیر نباش که اون انسان سابق نیستم

جواب مهر و محبت دیروزم سرد بودنت نبود

ظلم کردی در حقم با بی مهریت عزیزم

منو تو و روز حساب...

 



تاريخ : یک شنبه 15 آذر 1394برچسب:, | 16:23 | نويسنده : parmis |

سلاااااااااااااااااااام

دلم شده بود اندازه جوجو براتون

اگه حوصله ای بود بازم آپدیت می کنم وبلاگو



تاريخ : چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, | 23:11 | نويسنده : parmis |

دریا دل من دوباره دلتنگه

آهنگ صداش تو این آهنگه

دریا منو اون تو رو با هم دیدیم

آزامشو از نفسات فهمیدیم

دریاااا

تو میدونی که جای پای اون کجا بوده

دریاااا

تو میفهمی که واسه جدایی ما زوده

دریاااا

منو اون مث ساحل و مث موج می مونیم

دنیاااا

چکار کردی با ما آخه بی هم نمیتونیم

دریا همیشه ما رو آروم کردی

با خاطره هاش تو چقدر پر دردی

تو چی میدونی تو که تنها نیستی

وقتی نباشه دیگه دریا نیستی

دریاااا

تو میدونی که جای پای اون کجا بوده

دریاااا

تو میفهمی که واسه جدایی ما زوده

دریاااا

منو اون مث ساحل و مث موج می مونیم

دنیاااا

چکار کردی با ما آخه بی هم نمیتونیم

 



تاريخ : یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, | 17:22 | نويسنده : parmis |



تاريخ : جمعه 9 مرداد 1394برچسب:, | 13:21 | نويسنده : parmis |

این روزها میگذره با تمام خوب و بدی هاش...

میگذره با همه قشنگی و زشتی هاش...

شباشم میگذره...

با همه تنهایی هاش...

با همه دلتنگیهاش...

یه روزی صدای قهقهه ی خنده مون تا آسمون می رسید...

یه روزی صدای گریه مونو با ریتم دوش آب حموم تنظیم میکردیم...

تا کسی صداشو نشنوه...

یه روز خوشحالشون کردیم...

یه روز ناراحتمون کردن...

یه روز حسرت داشتیم...

یه روز آرزو به دلمون گذاشتن...

میدونم مثل منم یه شبایی داشتین که از دست خدا هم کاری برنیامد...

 



تاريخ : جمعه 26 تير 1394برچسب:, | 13:25 | نويسنده : parmis |

بنام ایزد یکتا

سلام عاطفه عزیزم

این متنو حتما بخون

ما تو گروه دوستانمون یه رسم جالبی رو گذاشتیم که من اونو به بعضی از دوستامم هم پیشنهاد میکنم و تا حالا تاثیرش فوق العاده بوده و از خیلی تو دلی ها که ممکنه به خاطر عدم درک متقابل و گاها سوءتفاهم و سوء تعبیر پیش میاد جلو گیری میکنه و امروز من این روشو که نوشتن دلخوری هایی ست که به وجود اومده برای شما به یادگار میذارم.

عزیز امروز من از شما خیلی رنجیدم ... خیلی و میشه گفت از ظهر که اومدم وحشتناک فکرم مشغوله و دو سه باری گوله های اشک از گونه هام سرازیر شده...

دوستانم میگن برخلاف اینکه خودت خودتو شخصی محکم نشون میدی و به هیچ وجه دوست نداری بفهمن که ساده هستی واقعا ساده و زودباوری ...

عزیز امروز اتفاقی که افتاد که میشه گفت ما چندنفر به خاطر تفاوت در فرهنگ هامون یه نوع خاص باش برخورد کردیم... یکی ساده از کنارش گذشت یکی نفیش کرد و یکی هم تشویق ... اما در کل بشه راجع بهش حرف زد واقعیت اینه که فرهنگ اکثرمون اینه که موافق باش نیستن. به اینجاش کار ندارم چون مورد بحث من نیست

من به تیکه حرف آخر شما یه مقدار دلم شکست و اینکه شاید از مجموع این حرفایی که زده شد از طرف من و ممکنه برداشتهایی شده باشه از طرف شما که درست نباشه و تفکر شما رو راجع به من عوض کرده باشه که نتیجه ش شد حرف ظهر شما...

عزیز من تو فرهنگی بزرگ شدم که بیرون رفتن دختر و پسر و ارتباطشون و کادو خریدن و چیزخوردن توش مطروده و برای یه دختر پذیرفته شده نیست و وقتی عواملی دامن میزنه به نفی بیشتر اون عقل حکم میکنه که ازش فاصله گرفته بشه و یا تشویق بشه درش به فاصله گرفتن از موضوع ... نمونه ش همین مریم خودمون که داداشش واقعا از مجموع حرفایی که من تا به حال ازش شنیدم نشون میده که بسیار متعصب و مراقب خواهرشه و عقل منو توی دوست باید تو این مسیر طوری باشه که منع کنیم نه تشویق که اگر خدای ناکرده اتفاقات بعدی افتاد خودمونو ملامت نکنیم که کاش سکوت نمیکردم یا میگفتم نکن...

فرهنگ منو و تو و مریم واقعا این برنامه رو نمی پسنده و برای مریمی که تا به حال با پسری رفاقت نکرده بهتر بود که اتفاق نمی افتاد. من ظهر اومدم خونه به خاطر حرف شما که گفتی نت و حقیقی مثل همه و به کسی که میره بیرون و حضوری و مجازی با یه چشم نگاه کردی و میشه گفت گفتی تو با یکی که میره بیرون و با پسر رفاقت میکنه یکی هستی و من به شما گفتم خوب نبود من از این مدل دوستی ها خوشم نمیاد تشویق میکردی و گفتی منع نکن ... من اصلا منع نکردم و منظورم منع نکردن نبود کلا تشویق کردن به اون کار رو نفی کردم...

من خیلی بیشتر با شما و مریم ارتباط داشتم و متوجه شدم که مثل ما هستین اما لادن رو هنوز اطلاعی به اون صورت از فرهنگشون ندارم پس حرفی نمیزنم.

ظهر رفتم و مشاوره آنلاین پیدا کردم و دو ساعتی مخ به کار گرفتم و مخم تریت شد. و حکم ارتباط مجازی رو درآوردم. گفت چون مفسده ای درش نیست و رعایت میشه اشکالی نداره ولی اگه به قصد مفسده باشه پر از اشکاله.

اما انتهای کلام، عزیز من برای شما گفتم که دو تا اتفاق تو نت برام افتاد که توش منجر شد به خواستگاری کردن و بقیه ماجرا ها که در جریانشی و پرده از رازم برا شما برداشتم و گفتم نت رفتنم و ارتباطم کاملا عادیه و یه بار که داشت میرفت به سمت عاطفی برا همون که شرایطشو نداشتم کات کردم تا باز شکل عادی بگیره و خیلی مراقبم که به سمت گناه نره و بعد از این مدت که ما دو تا با هم دوستیم و از میشه گفت ریز و درشتم خبر داری تفکرت به من منفی باشه واقعا من دیگه حرفی ندارم و میشه گفت متاسفم برا خودم که دوست صمیمیم که همه جوره باش صاف و صادق در مسائلم و براش بدون چیزی کوچیک و بزرگمو گفتم فکر درستی نداشته باشه من دیگه چی میتونم بگم. کسی که از صبح تا شبم باهاشم  اخلاقمو دیده رفتارامو دیده باز فکر کنه که من دختر موجهی نیستم و بگه ارتباط تو با یکی که تو خیابون میره یکیه و خودتو داری توجیه میگنی واقعا چی میتونم بگم. من اصلا طرف حرفم اینجا مریم نیست به خدا مریم یه اتفاق بود و تلنگر که من یه کم بفهمم که عاطفه ته دلش چی در مورد ریحانه فکر میکنه .... از اول که دوستیمون شروع شد من همیشه نسبت به شما و حرفاتون حسن ظن داشتم و با وجود اینکه گاها خودت توضیح بیشتر میدادی هیچ وقت کوچکترین فکر بدی راجع بهت نکردم اصلا به خودم همچین اجازه ای ندادم اما امروز تو ...

من حتی تو رو با خودم تو محیطایی که میرم بردم که ببینی تو این جو ها همه جور آدم هست و تو انتخاب میکنی که جواب کدوم رو بدی و کدوم رو به قول خودت سگ محل کنی...

شما دختر عمه منو تو دوره دانشجوییش دیدی و اتفاقاتی که افتاده بود... فرهنگ شما و عمه ت و خاله ت یکی نیست و درست نبود که دختر عمه منو به من تعمیم بدی شاید من بد متوجه شدم و شما منظورت چیز دیگه بود اما تو اون شرایط من اینو از حرفت گرفتم

گفتن این حرفا برا این بود که خودت بدونی من از حرفت ناراحت شدم ... یکی اینکه گفتی منع نکن در حالی که منع نبود ... دلسوزی شاید شاید چیز دیگه و اینکه گفتی تو که میری نت با اون که میره بیرون عادیه و یکی...

خیلی دلم شکست ... میدونی هرچی بترسی از اینکه فکری راجع بهت نشه بدتر میشه به خصوص اونا که پیش دلت عزیزترن

حالا ممکنه بگی تو زود رنجی و برا خودت تعبیر میکنی اما باور کن حرفات خیلی برام سنگین بود. دیگه برات درد دل نمیکنم

 

 



تاريخ : پنج شنبه 25 تير 1394برچسب:, | 19:50 | نويسنده : parmis |

میدونی...

دلم تنگ شده برا اینکه یه آشنا یه صمیمی یه رفیق دنج و قدیمی بازم بیاد اینجا تو خلوت من

نوشته هامو بخونه

نظر بذاره

تا باز دلم پر بکشه به سمتش

نفس عمییییق بکشم

و ششهامو پر کنم از هوای عشق اون

دلم خیلی براش تنگه

هر جا هست سلامت باشه

خیلی دوستش دارم

خیلییییی

خجالتی

 



تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394برچسب:, | 20:25 | نويسنده : parmis |

نمیدونی از اولین آدما چقدر از نبود تو ترسوندنم

یه دنیا می گفتن دلش با تو نیست

یه دنیا کناز تو سوزوندنم

با این که خیلی بد شنیدم ازت

ولی نخواستم یکیشو باور کنم

می خواستم به هر شکلی هست

قلبتو به این احساسی که هست بهتر کنم

خواهش نمی کنم تو بی رحم تر نشو

عبور نکن ازم از این بد تر نشو

این ساده رفتنت عین شکنجمه

منفور نکن منو تو چشمای همه

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394برچسب:, | 20:10 | نويسنده : parmis |

دو روزه بد حالم بده

خیلی داغونم

دلم میخواد فقط اشک بریزم

حوصله خودمم ندارم

دوست دارم تنها باشم و بنویسم

خسته شدم از سوءتفاهما

از خنده هایی که پشتش یه بغض نشسته

دلم تنگه

تنگ تنگ

غصه مه

میدونی زندگی تو زمونه ای که همه ادعای فهمشون میشه و خیلی کم می فهمن سخته تحمل ناپذیره

انقدر عرصه بهت تنگ باشه که دوست داشته باشی جامه بر تن بدری

همش منتظر یه روز خوب باشی اما نرسه اون روز

تلاشم بکنی اما چیزی نشه

تو و سکون

تو و رکود

تو و ایستا

...

چرا حوصله خودمم ندارم

چرا بغضم نمی ترکه

تو گلوم جا خوش کرده

میخوام برم

یه جای دور

خودم باشم و خودم

از آدمایی که منو میشناختن

فقط بی محبتی دیدم

کسانی که فکر مسمومشونو میخواستن بهم تحمیل کنن

کسانی که خنده ها و شوخی هاشون پا گذاشتن روی هنجارام بود

باز وقتشه تو لاک تنهاییم فرو برم

نیاز دارم به تنهایی

نه بودن در کنار کسانی که همه چیز براشون مهمه جز من

حتی جزء نیستم تو کل زندگیشون

همیشه سعی کردم حتی به اندازه ذره ای اطرافیانم رو شاد کنم و راضی

اما...

این نیز بگذرد

 



تاريخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394برچسب:, | 14:16 | نويسنده : parmis |

 



تاريخ : شنبه 12 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:32 | نويسنده : parmis |

اگر انسانها می دانستند

فرصت با هم بودنشان چقدر محدود است

نامحدود یکدیگر را دوست می داشتند



تاريخ : شنبه 12 ارديبهشت 1394برچسب:, | 15:38 | نويسنده : parmis |



تاريخ : شنبه 12 ارديبهشت 1394برچسب:, | 15:25 | نويسنده : parmis |

گاهی دورت خیلی شلوغه اما تو دلت یه کنج خلوتو میخواد

بشینی و زانوتو بغل کنی و سرتو بذاری روشو به رو به روت خیره بشی و بری تو فکر

انقدر غرق افکارت بشی که اصلا به گذشت زمان و اتفاقاتی که پیرامونت می افته توجه نکنی

فقط خودت باشی و خود خودت

اونجاس که به تنهاییت پی میبری

به نقش افراد دو رو برت

از مامان بابا گرفته و خواهر برادر و بقیه منتسبین

که واقعا چه نقشی در زندگیت بازی میکنن و تو چه نقشی برای اونا

به این که شاید اگه نبودی یا دور بودی شاید محبوب تر بودی

به اینکه واقعا دوستانی که خیلی از وقتتو در روز و هفته و ماه و سال بهشون اختصاص میدی آیا شایستگیشو دارن

جنبه اینهمه دوست داشتنو دارن

لیاقت این همه فکر کردن بهشون رو دارن

ارزش اینهمه انرژی گذاشتن و شاد کردن و حرف زدن و به حرف دلشون گوش کردنو دارن

وقتی که میذاری

محبتی که خرج میکنی

تلاشی که برای رضایتشون میکنی

اونام برا تو همچین کاری رو میکنن

هستن دلی

حداقل خودت میدونی که اگه 100 در 100 دوستشون داری این 100 یه صده واقعیه و بی غل و غش

اونا چی

اینجورین

نمیدونی

یعنی از بارخورد کارشون همچین چیزی نمیگیری

خسته میشی

ناراحت میشی

دلت می شکنه

بغض میکنی

اشک گرم از کناره گونه ت غلت میخوره میاد پایین

پشیمون میشی از همه این کارا

میگی ولشون کن

دوست کیه که بخواد وفا کنه

هر کدوم موقع نیازاومدن و به وقت رفع نیاز رفتن

انسانن و این خصوصیت یه انسانه نمیشه خرده گرفت

یهو تو این فکرا هستی که یاد چند خاطره از همون دوستان که یه روزی فقط با حرفای تو آروم میشدن

با جوکای تو میخندیدن

و با پیشنهادای تو متنبه می شدن می افتی

و تنها دلسوزشون تو رو میدونستن

اینا همونا بودن که بعد از مدتها دیگه تو رو نمیشناختن

خیلی سرد برخورد میکردن

مثل یه غریبه

اینه اون خصوصیات انسانی

پس دل به آدما نبند

حتی مهربونترین آدما برات مهربون نمی مونن

یه زن و شوهر که همه هستی شونو برا هم میدن موقع دلخوری حاضرن سر به تن طرف مقابلشون نمونه

اینا که فقط دوستن

نمیدونم چطوریه چه ضربه هایی که از رفیق نمیخوریم اما بازم از رو نمیریم

بازم اعتماد میکنیم

بازم وقت میذاریم

بازم دل و جون میدیم برا رفیق

کاش ارزششو داشته باشن

درصد زیادیشون ندارن

خیلیا از طرز برخوردم دچار سوءتفاهم شدن

فکر میکردن اگه محبتی هست پشتش نیازیه

پشتش هدفیه

پشتش خواسته ای هست

اما من بدون هدف محبت کردم

دوستی کردم

حتی عشق ورزیدم

عشقی که به طور قطع لیاقتی در طرف مقابلم نبود

بیاییم یاد بگیریم اگه توجهی بمون میشه در پسش یه هدف شوم نیست

اگه دوستمون دارن به خاطر چیزی نیست

منو به خاطر خودم و صفای دلم دوست دارن نه چیز دیگه

یاد بگیریم آبرو دیگرانو دستمایه خنده خودمون قرار ندیم

طرف سالها با خون دل ذره ذره آبرو جمع کرده یه لحظه سالها زحمتش رو به باد فنا ندیم

برا رسیدین به هدفمون از روی افراد رد نشیم

اگه میخوام به فلان خواسته م برسم ...

بعضی وقتا زندگی پاشو بدجور رو خرخره آدم فشار میده

از ته دل میخواد که تو رو تسلیم کنه و تو چاره ای جز متابعت نداری

هیچی نمیتونی بگی جز اینکه خیره تو چشاش زل بزنی و فقط همینطور نگاهش کنی

دلم شکست از دست یکی

یکی که شاید اونو به خاطر خودش دوست دارم

دوستش دارما

خیلیییییییی

میشه از خنده هام

مهربونیام

بعضی وقتا کل کل کردنام

و اذیت کردنام که هرچی بیشتر اذیت کنم

نق بزنم

بیشترم دوستش دارم

آره از دست همون

که با بی تفاوتی هاش

بی حوصلگی هاش

دیگه خسته م کرده

میدونی جواب جون جونه و جواب مرگ مرگ

اون جواب خنده ها و محبتا و یکدلی و یک رنگی ها رو با بی تفاوتی میده

این نشون دهنده اهمیت ندادنه 

بده یکی برای تو از خیلی مرزا بگذره

مرزا و هنجارا و ارزشهایی که تو زندگی بشون پایبنده اما به خاطر تو

به خاطر یه لحظه شاد کردنت و خندوندنت و حس رضایتت پا رو اون هنجارا بذاره و تو جوابش رو با بی تفاوتی بدی

بی حالی و استیصال یک روز

یک هفته

یک ماه

یک سال

نه دائم

هر کس آستانه صبری داره

اون که صبور بود ایوب پیامبر بود

توقع صبر تو جامعه پر از استرس امروز خیلی توقع زیادیه

این چیزا عمر رفاقتو کم و کمتر میکنه

رنگ از روش کم کم می پره

کوره محبتو با ری اکشنای به جا و به اندازه گرم نگه دارین

که وقتی سرد بشه هر چقدرم که بدمید چون به خاموشی گراییده

سرد و سرد تر میشه

یادگیریم حتی تو این سن هنوز خوبه

و جمله همینیم که هستم رو منم یادش میگیرم و بهش میخوای بخواه نمیخوای نخواه رو اضافه میکنم

...

منم سرد میشم

بی تفاوت میشم

درست مثل یخ

جالبه هیچ کس تحمل اینو نداره شخصی درست مثل خودش رفتار کنه

مامانم همیشه میگه خوبه آدما قابل عزت باشن

پس عزتت رو به اندازه ارج بهش بذار و نابودش نکن

از آغاز کلام تا به انتها دلخوریم از چند نفر بود نه یه نفر

خداییش بعضیا خیلی نارفیقن

دلم میخواد آرزو کنم مثل خودشون سرشون بیاد

اما باز میگم ولش کن

یکی هم هست که یه دووونه س

عاشقشم دیوانه وار

واقعا دوسته به معنای واقعی

خدایا ازم نگیرش

...

 

 

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, | 15:19 | نويسنده : parmis |

 

اگر سهمی از فردا داشتم...

که هیچ...

اما اگر فردا سهم من نبود...

به یاد این همه سادگی...

یک یادش بخیر ساده...

از سهم خودت برایم کنار بگذار...

تا تلافی کرده باشی امروزی را که...

تمام سهمم را برای دلتنگیت کنار گذاشتم...



تاريخ : یک شنبه 30 فروردين 1394برچسب:, | 19:42 | نويسنده : parmis |



تاريخ : چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, | 22:0 | نويسنده : parmis |

یادم میاد یه زمانی با دو تا از دوستام قرار گذاشتیم

که حداقل تا 5 سال پیش هم بمونیم

و روز و شبمون با هم بگذره ... سال اول گذشت

سال دوم

رسیدیم سال سوم یکیشون جدا شد

میدونی چی شدم شکستم خورد شدم

مردم از دوریش

تو این سه سال موقعیت داشتم برا جدایی اما نرفتم

زندگیم زیر و رو میشد اگه می رفتم

شاید خیلی بهت از شرایطی که توش قرار داشتم

اما موندم

چون پایبند بودم تعهداتم

حتی اگه احمقانه بود

یه چیز دستگیرم شد

آدما همه مثل هم نیستن

یاد اون آهنگ از گوگوش افتادم که گفن آدما از آدما زود سیر میشن

آدما از عشق هم دلگیر میشن

آدما رو عشقشون پامیذارن

آدما آدمو تنها میذارن

...

تو روابطم حس میکنم خیلی درگیر میشم

دل میبندم

دلتنگ میشم

بی تابی میکنم

و تنها می مونم

میدونی اشتباه از خودمه

باید سخت تر باشم

کسی رو توی دلم راه ندم

حداقل اونایی رو که موندنی نیستن

دیگه می ترسم ازاینکه باز این تسلسل برام اتفاقمی افته

با خودم میگم سخت باش

مردم همه طوری هستن که برای دمی طالب ارتباطن

حوصله و وقت موندن رو ندارن

حد اقل تو دل تو

بذار برن

اصلا راشون نده

توان تو دیگه کمه

کم



تاريخ : چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, | 21:18 | نويسنده : parmis |

ساده می نویسم

امشب شب میلادته

اونا که عزیزترین هستن تو خاطرم تولدشون توی ذهنم می مونه

و تو هم واقعا پیش دلم عزیزی و خیلی دوستت دارم 

خیلی بیشتر ازاونچه که فکرشو کنی

پس از صمیم قلب تولدتو تبریک میگم و کلی آرزوهای خوب خوب خوب برات میکنم

که تا چشمتو رو هم بذاری و باز کنی به همشون برسی

 

امروز خورشید درخشان تر است

و آسمان آبی تر

نسیم زندگی را به پرواز میکشد

و پرنده آواز جدید می سراید

امروز بهاری دیگر است

در روز تولد مهربان ترین

در میلاد کسی که  چشمانم با حضورش بارانی است

امروز را شاد تر خواهم بود

و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد

جشنی برای میلادت برپا خواهم کرد

تمامی گلها و سبزه ها در میهمانی ما خواهند سرود

ای مهربان ترین

روزهای زندگی هر روز گوارا باد

♥ میــــلادت مبـــــارک ♥

 

                ♥♥♥♥♥



تاريخ : پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, | 18:43 | نويسنده : parmis |

تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگهاست

و عاشقانه میخوانم عشقی را که حاصل جمع تمام عاطفه هاست

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, | 22:48 | نويسنده : parmis |

میگن حس خوبیه یکی دوستت داشته باشهبوسه

دوست داشتن از سر معده نه ها

به خاطر هوسم نه

به خاطر خود خودتزبان درازی

ما که تا حالا اینطوری برامون پیش نیومدهاخم

ولی خب اونایی که دارن کسانی رو که دوستشون دارن

نامردیه اگه دوتای اونو 6 تا دوس نداشته باشنچشمک

زندگی برات شیرین میشه در حد لالیگا

همه چیو قشنگ می بینی مثل قشنگیای بهشت

پس دریغ نکن

...

آرزو میکنم همه اینجور دوست داشتنو بچشن

وسیله نباشن

حس زودگذر نباشن

بمونن تو ذهن طرفشون مثل طعم نون گرم توصبح سرد زمستونی

چطوری دوست داری بخوریش اون نونو

و طعمشو با اینکه بارها و بارها چشیدی بازم امتحان کنی

عشق و دوست داشتنشون بشه اون نون و هر بار مزه کردنش

منم یکیو اینجوری دوست دارم خیلی زیاااااد

بیشتر از اون نون داغ

...

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, | 22:40 | نويسنده : parmis |

یه شب خواهرم بهم گفت : رفتم وبلاگتو خوندماز دلنوشته هات خوشم اومد

اولش خجالت کشیدم

نمیدونم چرا

اما بعد گفتم اونم مثل بقیه بخونه

این نهانه من هست خواهرمم بفهمه چی میشه

گفت دوست دارم دلنوشته هاتو

به خاطرش از این به بعد بیشتر مینویسم

میدونم قلمم خوب نیست اما خب دلم آروم میگیره

دوستت دارم خواهرم

یادش بخیر

تو بغلت چه آه و گریه هایی سر میدادم

حالا فرسنگ ها فاصله بینمون افتاده

تو رو با مشغله هات توزندگی تنها میذارم

...

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, | 22:25 | نويسنده : parmis |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد